وبلاگ شرکت طراحی پرتو : واژه “سیستم ایرانی” را نخستین بار در مقاله ای از دکتر صادق زیبا کلام خواندم ، این واژه در این مقال ، معادلی بود برای تعریف سلسله کارهای بی نظم و پریشان تیمی ، کارهایی که در بدو امر بسیار ذوقی و آرمانی اند ، اما پراکندگی و از هم ریختگیشان اجازه ی به فرجام رسیدن آنها را نمی دهد . واقعیت اینجاست که بعد از مواجهه با این واژه ، نا خودآگاه چشمم به سمت سویه های متعدد این پازل در زندگی ایرانیان چرخید و معادلهای بی شماری از توضیح این پدیده را در زندگی اجتماعی سرزمینم یافتم . سیستم ایرانی در فوتبال ایرانی ! سیستم ایرانی در کارافرینی ایرانی ! سیستم ایرانی در سیاست و اقتصاد ایرانی !
آن حکایت معروف قدیمی در حوزه ی فوتبال و کلا ورزش ما ، آینه ای است تمام قد برای تمامی حوزه های دیگر زندگی اجتماعی و اقتصادی ما ایرانیان . اینکه تاریخ ما مملو است از قهرمانان فردی و پروار است از کرور کرور قهرمانان ناکام تیمی ! .
از رستم افسانه ای تا پوریای ولی ، تا همین تختی معاصر و همین کیمیا علیزاده ی خودمان ، همه ی اینها در قامت تکنیک فردی و به صورت یکانی قهرمانند ، اما ایرانیان هیچگاه در قامت یک ” تیم ” و از دل فعایت ” تیم وورک ” سربلند بیرون نیامده اند و متاسفانه ،نمونه های کم شماری را از پیروزی تیمی ، در زندگی اجتماعی و تاریخی سرزمین خود سراغ داریم . شاید معدود پیروزی های ما هم مختص آن تکه از پازل زندگی اجتماعیمان بوده است که به گونه ای با غرور ملیمان گره خورده است ، گرچه در همان موارد هم از در هم ریختگی و پراکندگی و بعضا بی نظمی مبرا نبوده ایم ! .
اما مشکل این پدیده ی تاریخی را چگونه می توان رفع رجوع کرد و به تاملش نشست .
در بسیاری از موارد اگر سوی نگاه را به سمت فعالیت اقتصادی بگردانیم . این در هم ریختگی به شکل آشکارتری توی ذوقمان می زند . در اینجا نه آن قوه ی کاتالیزور عرق ملی را داریم که ناخوداگاه وحدتی موضعی را بر تیم ما مستولی کند نه قوه ی آشکار تدبیر مدیریتی را . آنچه می ماند چیزی نیست جز حکایت همان مثل معروف ” آفتابه و لگن هفت دست ” و شام و نهار ” هیچی ” !
در حوزه ی بنگاههای کارآفرینی نوظهور و بعضا زود بازده معضل ” سیستم ایرانی ” با حدت و شدت بیشتری خود را نمایان می کند . پر رنگ شدن داستان ” استارتاپهای ایرانی ” در چند سال اخیر و حکایت پا گرفتن ” کارگاه های زود بازده ” از دولت احمدی نژاد بدین سو در کنار پالس های مثبت بسیاری که در حوزه ی کارآفرینی ایجاد کرد اما این عارضه ی ملی را نیز به صورت ناخوداگاه پررنگ تر کرد .
شرکتهایی که حول و حوش یک فرایند استارتاپی کوچک شکل می گیرند ، خود را از داشتن اساس نامه ، نظام نامه تشکیلاتی ، تایم لاین منظم و حتی شناخت راهکار ارتباط موثر با مشتری مبرا می دانند و تنها بسنده می کنند به آن ذوق سرشاری که در ابتدای تولید از آن بهره مند بوده اند . شوری که به تدریج در میانه آشوب بی نظمی رنگ می بازد و به هیچ بدل می شود .
درصد بسیاری از ۴۰۰۰ شرکتی که امروز در بانک اطلاعاتی حوزه ی ICT ثبت شده اند دارای همین عوارض تشویق مسموم ” زود بازدهی ” اند .
در چند سال اخیر خبر مبارک پا گرفتن ” شتاب دهنده های ” ایرانی ذهن بسیاری از کارآفرینان را به خود مشغول کرده ، و این خبر مسلما خبر خوب و ستودنی برای آینده است . اما تلاش برای ساخت ” سیلیکون ولی ِ ایرانی ” بدون در نظر گرفتن و تحلیل عادت ایرانیان به کار ” پراکنده و فاقد نظم ” هیچ سرانجامی به جز دمیدن همان روحیه ی امید نیمه کاره نخواهد داشت . ما ایرانیان باید کار تیمی را به رسمیت بشناسیم . ساز و کار ، کار تیمی را بیاموزیم ، ثبتش کنیم و به کارش ببندیم ، راه حل رسیدن به مدینه فاضله ” شهر کارآفرین ” گذر سیستم سنتی از تکنیک فردی یکه تاز است . ما برای ورود به بازار جهانی بیش از پیش ، نیازمند کاربست تجربه های جهانی بازاریابی و کار تیمی به سبک و استیل استاندارد جهانی هستیم و بدون دستیازی به فنون ” تیم وورک ” هیچ نتیجه ای برای ذوق آرمانیمان متصور نیست .

معتقدم که برخی از مشکلاتی که شما در این نوشته به اون اشاره داشتید با همین روند تا حد زیادی حل خواهد شد. چطور؟ اینطور که افراد با هیجان به سمت فضای استارتاپی و امثالهم یورش میارن و از قِبَل اون با تجاربی ارزنده و بسیاری از نارسایی ها مواجه می شن. پیامد این موارد شخص به دنبال یادگیری، تامین نیاز، تشکیل تیم و فراگیری می ره و بسیاری از اتفاقات مثل دومینو شکل می گیره. بنابراین از نظر من چنین فضایی مثبت ارزیابی می شه. ما (ایرانی ها) چون در زمینه انجام و اقدام ضعیف بودیم تجربه نکردیم و نیاموختیم، کاروزی نکردیم و نمی کنیم. چنین شرایطی دست کم حکم کاروزی و کسب تجربه داره.
سخنت به صورت حداقلی درست است حامد عزیز ، بخشی از استارتاپهای نوپا شاید به قول تو به دنبال فراگیری شیوه های جدید بروند و خود به خود ، به اصلاح شیوه های ناکارامد خویش بپردازند . اما متاسفانه به صورت حداکثری این اتفاق نمی افتد و استارتاپهای موجود کارنامه ی کاملا مثبتی در این عرصه ندارند . نمونه ی مثالی اش کمبود واحد روابط عمومی در استارتاپهای گوناگون است ، واحدهای پشتیبانی در سطح نام و اسم البته وجود دارند اما بخش کمی از آنها به اقناع صد درصدی مشتری می پردازند و پاسخشان بیشتر در حد رفع تکلیف است . البته من به صورت کامل نا امید نیستم و امیدوارم ما با شروع کردن از خودمان روند کارآفرینی تیمی را به فرجام برسانیم .
استارتاپ ها نیازمند پول برای توسعه محصول بازار هستند.وقتی سود بانکی در کشور ۲۴% و یا حتی بیشتر است سوالی که ایجاد می شود این است که چرا یک سرمایه دار ایرانی باید پولش را به خطر بیاندازد در حالی که بدون مالیات و ریسک عایدات بانکی خوبی نصیبش می شود.
استارتاپ ها در کشور هایی معنی دارند که سود بانکی نزدیک به ۱ درصد و کمتر دارند لذا سرمایه داران نیازمند به استارتاپها برای افزایش ثروتشان هستند.
شتابدهندگان نیز از این مسئله در کشورمان استثنا نیستند.اگر توجه کنید شتابدهندگان و سرمایه گذاران ایرانی بنگاههای مالی ای هستند که برای تبلیغ خود و به رخ کشیدن ثروت خود در جامعه بعنوان سرمایه دار و … خود را در مطبوعات آنگونه معرفی می کنند در حالی که حاضر نیستند از استارتاپی حمایت واقعی کنند.
سایت قدیمی ترین آنها را هم که بینید پس از مثلا ۸ سال تبلیغات خود در رسانه های کشور از ۵ یا ۶ طرح با مبالغ ۲۵ میلیون تومان حمایت و در عوض مثلا ۳۰ درصد سهم آنها را گرفته اند و میبینید که آن استارتاپها پس از ۴ یا ۵ سال هنوز استارتاپ هستند و ۸ شان گرو ۷ شان است.
بسیار مطلب مفیدی بود، سپاس گذارم